هم سلولی...
وقتی بهانه ها برای ماندن تمام شد . . درست همان وقت که امید کنده شد . . ان وقت است که ادمی می فهمد . . چه قدر خدا مهربان بوده . . می فهمد زندگی و دنیا منهای خدا دوام نخواهد اورد . . اوست تنها یاوری که تنها نخواهد گذاشت مخلوق درمانده اش را گفت تا ابد تنهایت نمی گذارم . . . اما . . چه زود ابش عفو خورد من نگاه تو را شعر میکنم //// // / تو شعر مرا نگاه می کنی // / بازی عجیبیست شعر نگاه تو / / روی قافیه های دلم می نشیند برای تو برای چشم هایت / / برای من برای دردهایم / / برای ما برای این همه تنهایی / / ای کاش خدا بیاید و کاری کند/ لیاقت می خواهد پیراهن عشق را به تن کنی . . هنوز خیلی برایت زود است . . دهانت را اب بکش ...زبانت را بدوز....بیهوده لاف نیا . . دل هر جایی تنها بماند گوشه ی خانه بیرون نیاید . . لا اقل خیابان های دل دیگران را ترافیک ایجاد نمی کند . . بوق نزن ...فریاد مکش ....زندگی را تمرین کن به غریبه ها عادت نکن / یک روز می ایند دلتنگ از همه جا / پناه گاهشان می شوی به شرط امن بودن / هوای بارانی شان را نگه می داری / مبادا احساس غربت کنند / ناگاه زیر دلشان را می زنی / او کوچ میکند و تو / در خود جا می مانی بمان و تماشا کن انکه روزی برای . . امدنت دعا می کرد . . امروز برای رفتنت نذر کرده است/ دزد ها را داروغه ها ربودوند /// // / امنیت را نگهبانان دزدیدند / / / نه دزدی نه جنایتی . . پس این شب برای چیست؟؟؟ / / این شب برای کیست؟؟؟؟؟؟؟ دستانت باد را خلق کرد . . تا نامت را صدا بزند اما . . من خلق شدم تا رویای دستانت مرا به باد دهد هر وقت مرا از اسارت رها کردی به یک خاطره اکتفا کن . . تا در حقیقت بیداری هم مرا به بند کشند . . شاید در خواب مثل زنده ای مرده ای . . بر زمین حیات بخش . . بدون خدا... بعضی خواص ادم ها سرکشند . . دنیای برخی از ادم ها جنگل عقده های کورشان است . . برخی ادم ها دنیای پریشانی درونشان را در حلقوم . . همسایه می ریزند که چه؟؟ . . باور کن پا گذاشتن در دنیای این ها فرقی با مرگ ندارد . . همیشه باید با یک نه محترمانه . . دوری جست از یک عمر دلواپسی یکی زانوهایش را به اغوش می کشد . . اما . . دیگری برای اغوش سومی زانو می زند . . این را می گویند خیال خوش همیشه در بدترین لحظه ها . . تنها رها می کنی مرا و . . بد ترین لحظه ها وقتی است که تو . . مرا . . تنها . . رها می کنی نبودن هیچ گاه . . به تلخیه فراموشیه یک . . بودن نیست دیروز می مردن فراموش می شدند ارام ارام . . . امروز چه زود از یاد می رویم بی انکه بمیریم تو زندگی بارون نباش که فکر کنند . . با منت خودت رو به شیشه می کوبی . . . ابر باش تا منتظر باریدنت ...باشند دوستت داشتم این/ . . . تعارف نبود...زندگی من بود/ . . . گرفتی /// هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد دارد /// // / یا فراموش شدن /// // / اما به هر حال دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را گاه سرسری رد شو . . و زندگی کن . . می دانی رفیق....دقت زیادی گاه...د ق ت می دهد خیابان های تنهایی دلی ول گرد می خواهد //// /// // / و اوازم بدون تو سکوتی سرد می خواهد . . برایت مرده بودم تا برایم تب کند / / قلبت . .ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد می خواهد؟؟؟ گاهی فریاد ها دارند سکوتمان . . گاهی اشک ها دارند لبخندمان . . راستی پیچیدگی های این ادمی . . چرا این همه زیاد است ...شاید . . این موجود سر به ناکجا اباد گذارد از دست درونش/ درد تنها ماندن نبود . . انچه انقلاب زجه شد .... در عصر نوین با پیچیدگی های بی کلافش . . از نبودن اغوش نیست . . گاه اغوش سرد ادمیان بی توجه به مخاطبشان . . فاصله را هر روز بین قلب ها مان فزونی داده من میگم/ . . . هیس تو هیچی نمی خواد بگی/ . . . سرکوب یعنی همین/ . . بگذاریم مخاطبمان حرف بزند...اید حق با او باشد/ . . بزرگی یعنی همین/ . . قبول کنیم ...اگر حرفی درست بود و حق....باعث پیش رفت است/ چه دنیای لطیفی دارند ادم ها . . چه قلب های مهربانی . . بایک نگاه می توان داغشان کرد....و با همان یک نگاه جانشان را از کف به در . . عشق خاصیتش همین است . . اسیر چشم های عشق نشو . . نگاه سردش بد داغ می کند ....بد جان گیر است/ مهربانی تا کی ؟؟ . . گاهی باید سخت بود سرد/ . باران که بارید چتر گیر و چکمه/ . خورشید که تابید پنجره بند و تاریک/ . اشک که بارید دستمال بردار و خشک/ . او که رفت نیش خندی زن و سوت/ می خندم . . دیگر تب هم ندارم.....داغ هم نیستم...دیگر به یاد تو هم نیستم . . سرد شده ام سرد....نمی دانم شاید....شاید دق کرده ام . . کسی چه می داند...بی حسم کردی... . . نسبت به تمام حس های . . دنیا/ درست که ادمی با سخن نمایش وجود می دهد . . . اما مرزی باید برای این زبان قائل شد . . گاه سخن ان قدر نیش زبان دارد . . که باعث رنجش می شود هم نوع را . . ان زمان که زبان باردار کلمات اکنده از توهین و حمله به شخصیت شد . . باید افسار ش را کشید / فقط برخی ادم ها بوی باران را حس میکنند . . مابقی فقط خیس می شوند . . فقط خیس سخت است تمام دنیایت را ببرند . . دنیایی که تو تمامت را به ان دل خوش کردی . . بی هیچ دلیلی اغوش دیگری باشد/ . . این دنیای مغرور عجب بازی ها که ندارد/ قلب ها را به قیمت زیر اجاره میکنیم . . ماهی یک وعده دروغ . . سالی 365روز انتظار . . نهایت هم الفرار.....این است رسم دنیای عاشقیه امروز . . ببخشید با خودم بودم .....عشق هم جان داد . . زیر تیغش کشیدیم و نفرت از سر روی مان بالا رفت/ دلی که اندوه دارد/ . . . نیاز به شانه دارد ....نه نصیحت . . . کاش این را همه می فهمیدند............. / خورشید را در اغوش گرفته ای . . پاهایت را به بوسه ی دریا سپرده ای . . موهایت را به دست نسیم . . چه خوش غیرتم من/ اکثریت ادم هایی که به شما ابراز علاقه می کنند . . دوستتان ندارند . . تنها دلیلش این است که نمی توانند شما را با کس دیگری ببینند . . همین که تنها شدید . . تنهایتان خواهند گذاشت/ غریبه ها که هیچ . . . این روزها دوست ها هم بیش از دو خط حوصله ات را ندارند . . . کاش نرسد زمانی که ادم ها حتی . . حوصله ی خودشان را هم نداشته باشند وقتی برای ماندنم نوشتم هیچ کس نبود . . همه خواب بودند . . . تو خواب بودی ...اما من بیدار . . . تا این لحظه را یادگار روی مجاز ثبت کنم . . . امضا بودن من روی صفر نبودنت . . هیچ مگو اسوده بخواب انان که فریاد عاشق بودنشان گوشت را کر کرد . . و چشمت را به رویم بست . . سبب برای رفتنم نشد . . اما انچه دلیل شد برای رفتنم .....زمان بود و تیک و تاک ساعت . . پس به ان تیک و تاک که امدی . . اینجا دیگر نیستم.....لطف میکنی وقتی رفتی .....فقط سکوت کنی . . چون فقط سکوت کردم/ زندگی همین است . . هر خاطره غروبی دارد ....هر غروبی خاطره ای . . و ما جایی بین امید و انتظار . . چشم می کشیم تا روزگارمان بگذرد .....گاهی هم فرقی نمی کند چگونه بگذرد/ یک روز او هم معنای بی محلی را خواهد فهمید . . بگذار حال . . . با هم محلیش خوش باشد/ فرازمندانه به لانگ شات اکتفا کن . . . کلوز اپم دیدنی نیست . . . لطف کن از دور فریاد بکش نزدیک اتش کده ی خیانت . . انان که مدعی بر عاشق بودنشان . . گوش فلک را می درید . . حالا نفرت را انقلاب می کند تو رو خدا خودت رو اذیت نکن . . بی جهت دندان کروشه نکن . . بی دلیل خودت را خسته نکن . . به خدا قسم کسی به فکر تو نیست ....اینجا . . چرا این قدر شال می بافی و خیال . . خیلی وقت است .....خاطرات را خاک کرده ام....نمی دانی حلوایش را هم دادیم جماعت نوش جان کردند . . مگر اعلامیه ی را نخواندی ....صلوات و فاتحه ات توام خوانده شد غرورت اگر شکست تکه هایش را دور بریز . . فراموش کن . . دنیا اگر می خواست ادم را ناز کند ...این قدر بر سرشان نمی بارید . . هنوز اول شب است....راه تا صبح بس طولانیست . . باید مرد جنگ بود . . . خودمانی بگویم ....لوس بازی هایمان ما را شکننده تر . .و زمانه چوبش را محکم تر خواهد نواخت . . هیس فریاد شکستن عاقبت خواهد شکستت پنجره را که باز می کنی دلم می اید . . و لب تاقچه ی نگاهت می نشیند . . ببین چه بی دام دانه جلد نگاهت شده . . چه طور دلت اومد بشکونیش . . چه طور با سردیه نگاهت ترکش کردی/ انچه برایت تقدیر شده از ادمیان مخواه . . انچه برای توست ......به تو خواهد رسید . . گاه زیاده گام برداشتن برای ...انچه قسمت نیست . . اغاز شکست می شود .....طمع ادمی بی انتهاست . . کمال ادمی در گرو زیاده خواهیش نیست.....اما تلاش برای انچه حق توست . . حق توست....پس توانت را مجاز به حقوقت کن نه طمعت