هم سلولی...



قنوتم 

 

.

.

شده بودنت و شکر خواهم کرد

.

.

راضی از هر چه داری و نداری

.

.

تشهدم سلامتی برای تنت

.

.

سلام اخرین رکعتم

.

.

مرگ من خواهد شد نبودنت را

.

.

ببین چگونه می پرستم عشق را

.

.

همان که ایستاده برای ان دست زدی

❥.FAR.❤.HAN.❥ + چهار شنبه 18 آذر 1392 / 21:55 /


 غریبه

.

.

.

فاصله امتدادش گرچه جان کاه است

.

.

اما از عمق عاطفه نمی کاهد

.

اگر باور کنیم

.

قلب های پاک نیازشان

.

چشم های پاک است

❥.FAR.❤.HAN.❥ + پنج شنبه 4 آذر 1392 / 1:3 /


بوی عطر تو را که میخواهم به همه چیز و همه کس


التماس میکنم/





عطر یادت را به لباس قلبم پاشیدم

تا همیشه در دسترس 

باشی




نگاه کن لباس مورد علاقه ات را پوشیدم

رنگش مثل چشمانت سیاه

 مثل نگاهم منتظر/





امروز یکی امد بوی تو را حس کردم

اما به خودم گفتم

بوی تو بوی کافور

میدهد

خجالت کشیدم اسمت را بزنم /





کاش بودی ببینی چگونه بر فرق قلبم میکوبند این روزها

جای خالیت اعصابم را خورد کرده

امشب بیا در خواب

اشک دارم

پاکشان کن





بیا و ببین خوابم شده تو

بوی عطرت

ویران میکند

مادرم میگوید دوباره شب عطر زدی/





همه میخواهند بدانند

امااااا

فقط کنجکاو

تواند/






ساعت را کوک میکنم هر شب ساعت تو در رویام


بیا نیایی

قهرم به ان دنیا/





دوستت دارم هر شب مزار عشق

قرارمان

جسمم

روحت






مزه هایی وجود دارد که طعمش در نبودن هم همیشه با ادم رفاقت دارد

مثل بوی عطر تو/

❥.FAR.❤.HAN.❥ + دو شنبه 30 آذر 1392 / 17:16 /


i think every time you are my fraind


 


 


 

 


 

but/but

 


 


 

you cut off me you are very bad

 

becuse

 

you  never  see  my  life   sadnes

 


 


 

matin spoke you

 

very love you

 


 


 

what do you cut me?????

 


 


 

just    ansver  this

 


 


 


 

i am transfering 

 

on line off

 


 


 

several go to you

 

i     cant      forget     you   

 

but you

 

anderstand

 


 


 


 

every time and evry day

 

see you

 

on the

 

 class

 

onthe

 

shop

 

onthe

 

everyspace

 


 

love you

 

anderstand

 

 

  

 

 

 

 

❥.FAR.❤.HAN.❥ + شنبه 24 آذر 1392 / 21:38 /


درد این است دوستش داشته باشی

ببینی که در مرداب نفس 

کم اورده و فاعلش

محصور در عجز و فریاد که مرا هم با خود ببر/



همیشه اذین بستم درونم را با لمس نگاهت

بی وفایی اگر ببری

تنها نگاهت/




مسافر بودم برای همه ات اشکم بدرقه ی جبر زمان شد

نبودن هایی است  که هیچ بودنی

جای خالیش را در ذهن پر

نخواهد کرد/




مسافر کناریم که پیاده شد /مرداب تنفسش را

سنگ زدم به نفرین دل





باید از حد جنون گذر کنیم من و تو

بی اب و دانه فقط سر من

و شانه ی تو/




هستم را نظاره کن / نیستت را چگونه نظاره کنم

بی وفایی یعنی همین

نظاره کرد ن هستی که نیست/





دوستت دارم بهایش هر چه باشد روی چشمانم

نگویی که غم داری

میمیرم/




بی وفا یم اگر  که  تو  در  مرداب نفس  دهی به ان دنیا

و من در اغوش دیگری نفس به خیال خوشی

عشق یعنی همین




مرا را صدا بزن/تو را صدا میزنم

مرا با خود ببر از این

شهر اشوب

 





گاهی دلم به اندازه ی یک دنیا میگیرد

وقتی اهنگ صدایمان

به حلزون

گوش نمیرسد/


 

 

❥.FAR.❤.HAN.❥ + پنج شنبه 24 آذر 1392 / 23:50 /


بتاز  اما ارام بتاز بر دلی که نوشته هایش جز تاختن

.

.

تقدیری نداشت/




در هر رفتنی رسیدن نیست

اماااا

برای رشیدن راهی

جز رفتن نیست/




سهمیه ی نفس های من هم برای تو

شاید  برای تاختن

بر دل نوشته های تنهایی نفس

کم اوری/




فروخت کلا غ شاهد بر اشک های شبانه ام

شهادتش را به

تکه پنیری




عاشق روزی بر معشوق تعظیم کرد

معشوق بر کمرش

خنجری زد

تا اثبات شود

فایل های دنیا قابل نیست که پرستش کنی انکه در قاب قلبت جا داده بودی/




بتاز زندگی در حصار من و تو نیست

روزی انعکاس شکستن

قلبها دامن

تبری خواهد شد بر گردنت





رفیق معامله شروع شد پاسخ بده دلیل تاختنت بر

وجودی که زندگیش را به پایت گداخت

چیست؟




کاش همه این را بدانند زندگی تاختن بر رویاهای زیبا نیست

خراب کردی صدای سم اسب گونه ی پاهایت

گوش دلم را کر کرد

باش و ببین

فاعل را که چگونه به پای مفعول التماس میکند  /

❥.FAR.❤.HAN.❥ + چهار شنبه 20 آذر 1392 / 1:50 /


مسافر که باشی دلت میخواهد بدرقه شوی

کسی باشد که اخرین

خداحافظیت را

نظاره کند

درد از

نبودنش

است/

 

 

 

خداحافظ تمام دنیای فراموشی دردهایم

سینه اش شکافت

اینجا پاسخ خالت

را به حکم

جبر خواهند

برید/

 

 

 

 

زمانه رسمش بر این حمکت رقم خورد

باشم برای کسی که

نیست 

 

 

 

هرجایی نکن خدایا دلم را به اغوش دیگری

تنم داغ میشود

بال پروازم ده

پای فرار/

 

 

 

زندگی درد دارد دردهای زمانه تنی از فولاد میخواهد

کفش فولادینم پاره از

تیغ کویر نبودنش

 

 

 

 

کاش دارویی بود تنهایی را /بیکسی را/فرجام داغ یورش سوز زمستان را

وقتی همه سردند چه توقع

از حرارت/

 

 

 

ارامش را به کدامین دیار باید لاوی کرد

ارام باید فراموش کرد

ارامش را/

 

 

 

 

دردهایم زیاد نیست تو هستی و فراموش کردنت

لعنتی دردم می اید

وقتی کلنجار

میروم با

دردهایت/


❥.FAR.❤.HAN.❥ + سه شنبه 18 آذر 1392 / 22:8 /


حواست باشد /حواسم هست

در بیحواسی چیزی ذهن را از حقیقت دور کرده

.

.

.

بودنم و نبودنت/




باشد به مجنون بودنت هم دل خوشم

محصور در عشقت

نباش و نبین

شکست

استخوانم/





پیله ات را بگشا اما هنوز بال های پروانه ات

جان پرواز ندارد

زود پرش دادی/




مجنون که باشی همه ی دروغ هایش را

راست پنداری

درستش میخوانی

حتی اگر دروغ گوترین ادم شهر باشد/




باید پس دهم تمام چیزهایی که از فرهاد دزدیدم

شیرین او /

شیرینیش فرق داشت به تلخیه شیرین من نبود





درد این است که تمام لحظه هایت برای

کسی باشد

که ارزان بفروشد

و گران برود/




چه قدر دلم تنگ کودکی هایم شده

ان روز ها که

اشک ها دوامش و مدتش ثانیه بود

 فارغ بود از تمام

محصورات خیالی /





خدایا نفرت را دور کن از تنم حس اتقام را بکش

در ذهنم

چیزی برایش جز خوشی نخواه

میشکنم هنوز

از شکستنش

از بغضش

ازدردش/

 

❥.FAR.❤.HAN.❥ + سه شنبه 16 آذر 1392 / 21:43 /


خرد شدن ادمی رو میخندی که تمام

.

لحظه های زندگیش رو


خرد کرده برای یک لحظه


بو کشیدن نفست/




توقع زیادی نیست فقط گوش کنی به صدای لرزش

قلبی که

صدات میزنه/



برای همین چند لحظه نگاه تمام سهم دنیام

مال تو بگیر /




درد این است ....... گفتن انچه برایش ثانیه خرج کنی

عمر صرف کنی

اما نباشد انکه گوش باشد که بشنود

که شانه باشد

تکیه دهد/




سهمیه ی نفس های من هم برای تو

لحظه هایت را خواستم

توقع زیادی

نیست/




 کم نیست بودن برای کسی /که خساست دارد

که جان میگیرد

اماااااااا

نوازش نمیکند/




 لعنتی درد این است فقط چند لحظه کنارم بشین

چند لحظه گوش کن

چند لحظه بو بکش

چند لحظه توقع زیادی نیست/




معامله شروع شد ..../.رفیق /یک سر دارد

تمامم را بگیر

یک لحظه ات رابده

زرر کردی تاوانش

جانم/




برید وقتی ارزش معامله ماندن بود

نارفیق یعنی همین

بدزدد

و برود

دلت را/




اینجا کم توقع بودن را به ارزانیه دلت می انگارند

عمری بدانند صف کشیده اند

برای تسخیر قلبت

اماااااااا

فرمان دل نشانش

سیبل توست/






همه اسایش را میبرند از دلت عمری بدانند

رد پایشان

باقیست

تا ابد/




سر تفکرش هرجایی میشود

دل فرمانش چیز دیگریست

نهایت دعوای

دو تن عقده میشود برای فریاد زدن/



 

❥.FAR.❤.HAN.❥ + دو شنبه 10 آذر 1392 / 19:23 /
- Online Support by www.1abzar.com --->