هم سلولی...



1اهای روز گار این بار به کدامین بازارت باید بفروشم مهرم را که ارزان نخرند. 2انکه میرود نمی فهمد اما او که بدرقه میکند میداند کاسه ی اب هم معجزه نمیکند. 3گوشه نمیخواستم از زمین /از روزگار/کنج قلبت مرا بس بود برای ارمیدن /دریغ کردی 4درد دارد وقتی چیزی را کسر می کنی که با وجودت جمع بسته بودی . 5گفتی فراموش کن /ساده است/تو فرامش کن /من این ساده ها برایم سخت است/ 6اگر حوصله ات سر میرود با دلم بازی نکن من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کردم 7گفتی عاشقی میمانی /نگفتم قلبم را تو میزبانی/ 8شبیه بادکنکی شده ام از بغض هایی که به جبر فرو داده ام /التماس میکنم فقط یک سوزن/تکه تکه شدنم با خودم 9جای خالیت را انقدر با چشمانم اب میدهم تا دوباره کنارم سبز شوی/ 10وقتی ارزوهایت در حبس باشند فرقی نمیکند در زندان یا در خیابان های شهر ازاد باشی/ 11یک نگاهت به من اموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند/ 12این که انجا جا خوش کردی دل است /تاب بازی ندارد/شهر بازی جاده اش هموار است 13دل تنگم برای کسی که مدت ها ست بی انکه باشد /هر لحظه زندگی اش کردم 14کسانی که قدر دستان نوازش گر را ندانند عاقبت پاهای لگد کوب را می بوسند..... 15مرا دید ونشناخت .....اهای ایوب ......بیا تا برایت از صبر بگویم...... 16تراشکار ماهری شده ام .....از بس تو نیامدی ومن.......برای دلم بهانه تراشیدم..... 17خدایا امشب مهمانم باش به صرف یک قهوه تلخ........وقتش رسیده طعم دنیایت را بدانی. 18هم رو خط زدیم تا به عشقمون برسیم.....غافل از اینکه خودمون خط خورده ی عشقمون بودیم تا به عشقش برسه... 19نبودن هاییست که هیچ بودنی.........جبرانش نمی کنه...... 20تو صادقانه دروغ بگو.....من عاشقانه کاری میکنم.....ماه همیشه پشت ابر پنهان بماند 21لعنتی چرا نمی فهمی حتما باید غرق شوم در اشفته بازار روزگار تا بفهمی انچه باید 22خدایا انکه اشفته ام کرد ......اشفته اش کن در تنهایی اش....
❥.FAR.❤.HAN.❥ + یک شنبه 30 مرداد 1392 / 2:1 /


1خط خطی های ذهن اینایی هستن

که من حذفشون کردم از خودم

تو خود دانی با خودت

 

 

 2اونی که خروس بیخبر ه به اومدن

اونی که کبوتر بیخبر به رفتن

حذف

 

3اونی که نمیداند و نمیپرسد و مدعی

با من به سر جنگ

حذف

 

 

4عشقی که به تن داد تن

اونی که زخم داد به تن

حذف

 

 

5انکه رنجاند دوستم به غلط و نماند به عوض گله

انکه شکست غرور دوستم به هوای دماغ

حذف

 

 

6انکه بازیه دلش دلم بود به نیش لب

انکه نماند به زخم زده بر دلم

حذف

 

6حاکمی که حکم بازیش دل شد

و به قدرت حاکمیش برید

دلم و سکوت

حذف

 

 

7نارفیقی که تا نیمه های شب گذاشت

چشمی به انتظار در حالی که

عشقش مرد به انتظارش

حذف

 

 

8نا پدری که داد لبخند به هوایی دیگر

و اخم داد به اهل خانه اش بسیار

حذف

 

 

9زیبا رویی که داد تن به هر دلی به شبی

و کشت فرهادش به یک لحظه دیدار

حذف

 

 

 10انکه که داد مالش به گلی به نوای هوای تنش

و پر پر کرد نازنینی به دلیل فقر بسیار

حذف

 

 

11بی ابرویی که برد ابروی دلی به کینه

در حالی که حق نگفت و مرد طرف به ان کینه

حذف

 

 

12دزدی که ربود دلی ز دلی از پی حسد

در حالی که عاشق نبود و جدا کرد ان دو از پی حسد

حذف

 

 

13قاتل کسی که کشت یتیمی به قدرت پول

چون که قدرتش بنماید زد و رفت

حذف

 

 

14ان سرزمین که الوده شد به فریب تنها

من را اه که دیگر بمانم انجا

حذف

 

 

15حیف ان مادری که پیر شد از غمش هر دم

و ان پسرک باز رفت به کار خودش

حذف

 

 

16لاف زنی که زد لاف گزاف به زبان

و عاقبت به فریب زبان زند لاف به من

حذف

 

 

17بیسوادی که دم از علم زند و در بازی

تو را کند سیبل ترکشش

حذف

 

 

18زشتی که به خرامان زلف وچشم بست خود

را به ریش صاحب دل

حذف

 

 

19من چاکر میشوم دشمنی که از زد سیلی به

گوش به پند اموز و دور میشوم زه دوستی

 که

خندد به اشتباهم هر روز

 

 

20انکه خورد و شکست لیوان میزبان به پر رویی

باید که حذف شود تا ابد نکند پر رویی

حذف

 

 

21ان دو پای کله پوک زرنگ به خیال خودش

که کند زرنگی به کیش و ناموسش

حذف

 

 

21عاقبت فکر بیمار پر زغرور خودم که خندید

به اشک یارش به نیمه شبی

باید که کشته شود زمن و بعد

حذف

❥.FAR.❤.HAN.❥ + شنبه 26 مرداد 1392 / 23:28 /


1دل شوره ها حاصل اعمال ذهن است

از سوی خود ادمی یا

اثر محیط

 

 

2نوع تربیت ما ومحیط خانواده تاثیر میگذارد

بر افت روح جنبش گر ما

 

 

3من کاری به فقر اقتصادی ندارم

اما فقر تربیت ما مانع از

بروز صحیح احساسمان شده و منجر به دل تنگی هامان

 

 

4ما در زمانی زندگی میکنیم که حتی از بروز

احساس به هم ناتوانیم

چه رسد به درک که مقوله اش عمق بالایی دارد

 

 

5در روان شناسیه مدرن کسی که نتواند احساس

درونی اش را به زبان اورد

و تهی کند خود را انچه دوست دارد به مرور

دل واپس زده کنج غم مینشیند

 

 

 

6در خانواده ای که والدینش حیا را در قالب خشک

و بیان احساس را گناه محض قلمداد کند

فرزندان در اینده یاد نخواهند گرفت

چگونه انتقال دهند احساسشان را

 

 

7وقتی حتی دلی با یک کلمه دوستت دارم میلرزد

و عاشق میشود بدان ان عشق

فقط احساس است که

سال ها کسی نگفته و حالا عشق قلمداد میشود

 

 

 8تربیت غلط را ببین تا کجا پیش رفته که ما

تشنه به یک کلمه

زندگی را میبازیم و نهایت با همان یک کلمه که

بگوید دوستت ندارم جان میدهیم

 

 

9واقع قضیه زندگی است که با یک کلمه

ویران شده و نهایت دلتنگی

یاس و ناامیدی وبال گردن

 

 

10گلم عشق کلمه نیست /عکس نیست

یک عمرماندن است

یک عمر فراز و نشیب است یک عمر احساس است

 

 

11کلمه ای که با یک نقطه خدا شد و با همان جدا

قابل ستایش نیست

 

 

12ادمی که یک شب امد و یک شب رفت

عشق نیست که با

رفتنش دپرس گیری

 

 

13ادمی باید که استاد خود باشد

بخواند

بپرسد

قبل از اینکه تجربه کند

 

 

14احساست را به دل بده دل را به دل

احسا س به احساس دادن

اخرش دپرسی  تو میمانی و دل واپسی

 

 

15عشق زیباست عاشق قابل احترام

احساس زیباست با احساس در

اگر بتوانی با فکرت چهار چوب ذهنت را بسازی

 

 

16زندگی پر است از ادمهای کله پوک

یکی عاشق است

روز دیگر فارغ

یکی زبان میریزد که انگار فرهاد تبر زن

یکی اشک میریزد انگار شیرین به غم فرهاد

در گود که بیاندازیشان

میشوند شیپور زن جلاد

 

 

17در دنیای مجازی همه را تنها دیدم

تشنه محبت وای

به دنیای واقعی همه جولان میدهند و به دنبال

خانه ی دوست

 

 

18کوتاه این سخن دپرس از ماست که بر ماست

اجباری به خوردن نیست

تفکر ساده بیرونش میکند از تو

 

 

19خدا را که در اغوش گیری بیرونی از دپرس

تنهایی مال ادم است

که تفکر کند نه اینکه کنج غم در اغوش

و بانگ زند که بیکس است

 

 

20خوب شد که تن به تن ندادیم هر دمی به عکس

ما خود نقاش هر عکسیم

به دیوار روزگار/ 

❥.FAR.❤.HAN.❥ + جمعه 22 مرداد 1392 / 4:14 /


1سرما بهانه بود تا لحظه ای زیر پر وبالت

ذوب شوم در قلبت 

2پرسیدی منبع نوشته هایت کجاست؟

نوشتم هر وقت  بغض گلویت

اشکم را جاری کرد

 

 

3کاش میشد مچاله ات کنم همه ات را

در چمدان قلبم

تا تنهایی سراب نسازد در ذهنت

 

 

4میدانی اخر دنیا شد وقتی گفتی

گلویت تاراج موری به زیر خاک

 به سبب درک بد روزگار

 

 

  5پنجره راکه باز میکردی اولین کسی

بودم  که حاضری میزد اما

بغض توان خود نمایی نمیداد 

6در دنیای مجازی نه گوش دیدم نه چشم

نه قلب بود نه حس تو بودی

و اشک ریزانم از غمت

 

 

7کاش حذف میشد فاصله ها از گنجینه لغت

وقتی دستی دارز به سوی

دستی

 

 

8میترسم از روزی که من باشم تو هم باشی

اما توانی برای قلبم نباشد تا

اغوش سرد تنت شود

 

 

9تنها چیزی که پرتاب میکنم به سویت

شوتی از بیکران احساس است

بگیر مال خودت

 

 

 10تن ارام میخوابد اما کلنجار ذهن پر میکشد

به اشیانه عشقش که مبادا

در بیکسی کنجی غم دارد

 

 

11بزرگ ترین دروغ گوی شهر بودی اما

من تو را راست ترین

دروغ شهر میدیدم

 

 

12امبولانس سفرم جیغش نزدیک به دیار

دیگریست چه خوب شد

امدی در واپسین درود

 

 

13دریای احساسم برای تو پینه ببند

تنهایی ات را

نکند بغض کنی که تن هایی

 

 

14لعنتی انگار مهره ی مار دارد تا

ناله میکند

اشک ریزانم شروع میشود

 

 

15نمیدانم در کدامین نقطه ی این شهر

به کلبه ام امدی

اما با تو دوست میمانم

 

 

16کاش گم میشد تنهایی ات در خسوف

تو میشدی من و من

حل در تو

 

 

17سایه به دنبال صاحبش میدود

عاشق به پی عشقش تا

ارمیدن بر خاک

 

 

 

18تمام عشق در یک چیز خلاصه شد برایم

ناب ترین ها برای ماندنی ترینها

زیر رادیکال جذر میدهد

 

 

19خدایا امشب برایش میخواهم هر چه

میخواهم برای خود

تو بریز به پایش  هر انچه میخواهد 

 

20خمار که  میشوی در چشم یکی انگار

مسافری برای چشمش

وای به روزی که بگوید اخراجی

کوله بارت غم

دنیایت مات

اشکت جاری

قلبت تهی

تنت سرد

جان میدهی

تا بروی/r

❥.FAR.❤.HAN.❥ + پنج شنبه 23 مرداد 1392 / 1:20 /


1این روز ها ذهنم کلنجار افعال شده میگوید

رفت

اما در چرایی اش مانده لعنتی دلیل میخواهد ذهنr

 

2گاهی که ادمی به خلوت می اندیشد به کردارش

ته ذهنش تهی میشود و نهایت

فراموش میکند /

 

 

3راست گفتی به غریبه ها عادت نباید کرد

میرود و تو با دنیای مجهولاتت

معادله حل میکنی/

 

 

4ذهن را بر اشفته کردن به سراب ها

از تو استخوان سازد

و او را نیش باز تا بناگوش/

 

 

5همه میپرسند مگر کوه کندی 

نمیدانند دل کندم

 

 

6کلنجار به ذهن ادمی   چیزی نمی اورد

اما به وقت باارزش

خط کج/

 

 

7کاش میگفتی دلیل رفتنت این روزها

تو نیستی ومن جا ماندم در

تو مرا برگردان به خودم بعد خدا نگهدارr

 

 

8نمی دانم به کدامین خسوف دود شدی

که بوی زغالت هم

نمی ایدr

 

 

 9ساعت را کوک میکنم همین حالا نیایی

کوکش به ان دنیا/r

 

 

10ان قدر در اتنظار حل شده ام که رفتنت

ایبسیلن هم به حساب نخواهد امد

فقط دنبال تجربه ام

 

 

11راست گفت دوستم حاصل عشق مترسک به کلاغ

مرگ یک مزرعه شد

 

 

12سایه دنبال صاحبش میرود عاشق از پی

عشقش تا زمان ارمیدن بر

خاک

 

 

13باشد ما مانده در دنیای تو و تو رفته در

دنیای دیگری

خوش باشی هر دو دنیا میگذرد

 

 

14راست میگفتی تو از نخودی بودن بیزار بودی

اما از قلب ما بیخبربودی

و بیخبر رفتی

 

 

15هیچ کس حرف دلم نفهمید جز جراحی که تیغ

کشید و اهش فریاد نامردمی ها

بود

 

 

16همه از احساسم کندند و پینه بستند

تنهایی خود را

باشد دریا کویر نشود به خاشاک روزگار

 

 

17زندگی را کلنجار ذهن های خسته در تنهایی یافتم

در دنیای مجازی

انگار همه گم شده اند در خسوف طولانی شب

 

 

18میترسم از روزی که من در اغوش دیگری

و تو در اغوش سومی

هر دو فریاد تن هاییمان سکوت شب را بشکند

 

 

19انتهای کلنجار ذهنم فریاد خوشی است برایت

خوش باشی جز این برایت

ارزویی نیست

 

 

20زندگی چهار ستونش مال تو خوش رقصی

کن دیگران هستند صدای جیغ

امبلانس ارزوهایم نزدیک است

 

 

 

21سر بر خاک که مینهی ارام از دیگری

باز کلنجار ذهن است

که سر میکشد به اشیانه ی عشقش که مبادا

اشکی از او در بیکسی فریاد میزند

اسمت را/پایان من

❥.FAR.❤.HAN.❥ + چهار شنبه 20 مرداد 1392 / 1:8 /


1قلم را میگویم چرا کپی میکنی؟میگوید:

قرار شد در کار هم دخالت

نکنیم عجب!!!

 

 

2عالمی را گفتند:علمت به چ کار اید

گفت:پزش ما را اید بس

است .کارش را کاری نداریم.

 

3دیوانه ای را گفتند :ار چه مجنون گشتی

گفت:به هوشیاری دلی را به دست

نیاوردم جنون را ازمایش کنم شاید...

 

 

4ادمی را گفتند:علم بهتر است یا ثروت

گفت:بستگی به زمانه دارد

هر سازی که بزند ما میرقصیم ما حزب بادیم

 

 

5روباهی از شیطان گله داشت که چرا؟فریبش

داده/شیطان فریاد زد .تو مرا هم

روباه کردی به فریبت ادم شدم کم اوردم

 

 

6زشتی را خرامان خرامان به شهری وارد شد

پادشاه شهر را به نازش فریفت

حیف زیبا رویانی که به سبب حیا کلفت زشتی

به سبب ناز فریب

 

 

7کلاغی را به صدایش سرزنش کردند

پاسخ شنیدند

دست درازی نکن در خلقت ایزد باشد حکمت دارد

 

 

8زندانی را طناب دار بر گردن گفتند بگو کلام اخر

گفت :خدایا بگذر از گناه نکرده ام

 

 

9گهی زین به پشت و گهی پشت به زین

پس هر فرازی نشیبی حاصل/صبور باش

 

 

10ادم از ریسمان سیاه و سفید میترسد

من از ادم سیاه وسفید

به هزار رنگ درونش

 

 

11بیا مسابقه دهیم تو یک روز من باش من

10روز تو بردی تمامم برای تو

 

 

12دختری را گفتند :چرا هر روز بر یک لباسی

گفت :بهتز از انکه هر روز

  بر دلی

 

 

13پسری را گفتند:اگر عاشقی چرا خواستگاری

فرار کرد.

 

 

 

 

 

 

14مادری را گفتند  از چه رو بی تابی

اشک ریخت

از رخ عشقم به پاره ی تن

 

 

15پدری را پر کنده به کنجی پرسیدند

از احوالش

سکوتش شکست فریاد سوالم مات غم فرزند

 

 

 

16 پزشکی نوشت دارویی که نباید

گفتند چرا؟گفت

ما وسیله ایم شفا با خداست.

 

 

17وقتی اشپز دو تا شد اش را فاتحه

وقتی قلبی عاشق 2شد عشق

را فاتحه

 

 

 

18معلمی شاگرد را گفت :شغل پدر

شاگرد سر افکنده

ومعلم خجل از سوال در جمع/

 

 

19تمام  زندگی در 2خور خلاصه نکن

نخور/نخواب /

 

 

20کلام اخر این که ادما تو همه چی

متفاوتن پس درک کن

همه خمیر نمیشن تو دستت /مبین

❥.FAR.❤.HAN.❥ + سه شنبه 19 مرداد 1392 / 11:35 /


1قناری هم دیگر صدایش به کلاغ میماند

صد رحمت به کلاغ/

 

2ادمی را گفتند :ار چه بیتابی

گفت :ار فریادی که

بغضش تاوان گرفت از تنم

 

 

3همه از تنهایی گله دارند

اخه تو این همه جیغ و داد و صدا

مگه تن ها پیدا میشه

 

 

 

3فقط دلم به حال دوستی سوخت

که گفت حرفش را فقط مورچه ای فهمید

که گلویش را زیر خاک به تاراج میبرد

 

 

 

3درد است تو همه ات احساس باشد به یکی

و او با مرگ دست به گریبان

 

 

4وقتی قلبی که با تمام وجود دوستش

داری نیست

همان بهتر که همه جا کویر باشد

 

 

5ادمی را امید میدهند که زندگی کند

زندگی به ادم فقط

درد میدهد که نا امید شود

 

 

6صد بار گفتیم میخوانی به دل نگیر

به دل میگیری نیا

 

 

7ادمیست دیگر می گوید که خالی شود

نمیداند که میخوانند

و پر میشوند از غم و درد

 

 

8وقتی ستاره ای که دوست داری در

اسمان پیدایش نمیکنی

همان بهتر که شب نیاید تا داغ شوی

 

 

9صبر ادم هم اندازه ای دارد گر چه غم

اندازه ای ندارد

حوصله ی غم بازی ندارم تنم اهنگ دیگریست

 

 

10هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است

و در هر بازدم شکری

واجب

 

 

11خود را به اب واتش نزن دنیا فایلی

ندارد که پرستش کنی

خوش باش

 

 

12پنجره را که باز میکند غم از اشیانه اش

پر میزند و من که

اغاز اشک ریزانم چه کنم دوستش دارم

 

 

13ضمیر ها یم این روز ها حل شده

در ضمیر او اما /او خود حل

شده در هیاهوی درد

 

14ادمیست دیگر دلش که میگیرد

می اید اینجا غافل میشود از

خود از بس ناامید فراوان اینجاست

 

15گهی زین به پشت وباز زین به پشت

دنیا همه اش شده کولی دادن/

 

 

16ادمی را باید تنی از فولاد می افریدند

یک مشت پوست و استخوان

چه به این همه غم

 

 

17هر شب به خودم قول میدهم غم بس

هر شب میشکنم و باز

توبه میکنم خوب شد در توبه باز است

 

 

18نمیدانم کجای جاده گمت کردم که

 اینجا پیدا شدم اگر میخوانی

زود بیا پروازم نزدیک است

 

 

19ادمی را گفتند :چرا تنهایی ؟؟؟

 خندید و گفت :از چوب دوست

تنها ماندم در خودم 

 

 

20قالب تهی کردم وقتی گفت: اخراجی از

دیدم من مسافر چشمانش

بودم باز مسافر خاطراتش کرد مرا

 

 

21میدانی اخر دنیا شد وقتی جایم ندادی

در چمدان سفرت

قلبم را ربودی ممنون که بردی ان را

 

 

22زغال که باشی میگویند پوستش سیاه

است کاری ندارند به قلبت

عینک را که برداشت مات شد اما دیر برداشت

 

 

23توالی روز شبمان شده حسرت

خدایا خوابمان را نکن

حسرت

 

 

24گفت برایم بنویس دوستم داری

چه طور وقتی زخمی ام

از دوست

❥.FAR.❤.HAN.❥ + سه شنبه 17 مرداد 1392 / 1:59 /


❥.FAR.❤.HAN.❥ + دو شنبه 7 مرداد 1392 / 20:45 /


 1باختم به دخترکی که تمام غرورش را در کاسه ی

گدایی اش ریخته بود  و با خجالت مینگریست

به سکه ای که پرت میشد ....

و او که اه میکشید/

 

 

2باختم به اشک یتیمی  که غذای هرشبش انتظار بود

 ومن که خوش بودم با هوس های

پوچم/

 

 

3باختم به تنهایی که در تنهاییش ذوب میشد

ومن که جک میسرودم تا

جمعی نیششان باز شود تا بنا گوششان/

 

 

4باختم به گیسوان زیبای دخترکی که هر روز سپید

میشد به غم درونش

ومن که موهایم را پیرایش میکردم با اب وتاب به هوس تن/

 

 

5باختم به اشک مادری که چروک صورتش به سبب

رخ من فرسوده میشد و من که غرق

در بازی های بچه گانه ام.../

 

 

6باختم به همسایه ی نگون بختم که در حسرت نانی

و من که فربه میشدم هر روز به

میل انچه مد بود/

 

 

7باختم به جسد پدری که دود شد از غمم

و من که دریغ از بردن حتی اسمی

از او در ذهن/

 

 

8باختم به  قلمی که مینوشت برای هر ادمی 

جز انکه ارزو داشت نامش برده شود

حتی اگر کوچک بر کاغذی

 

 

9باختم به تمام خوشی هایی که قسمت نکردم

گوشه اش را با احدی

 

 

10اری من همه ام را باختم به همه ی ان ها

که همه شان درد بود و درد/

 

 

11راستی حقیقت ادم چیست؟؟؟

فرق انسان و حیوان چیست؟

 

 

12هیچ کس نشناخته این موجود دو پا را

فکرش و ذهنش به کدام ناکجا اباد

به گل نشسته؟

 

 

 

13هر روز سازی مینوازد و برای نواختنش

نقشه میکشد

برنامه میریزد /فیلم میسازد /تا در نهایت احساسی را

در گلو خفه کند/

 

 

14ادم های زمان من بهترین دروغ ها را میسازند

تا ضربه زنند به هم نو عشان

به کدامین حق/وبه کدامین دلیل/

 

 

15عجب بازی گران ماهری شده ایم در بازیه

مرگ احساس ها.

 

 

16راستش کفتار میدرد حیوانی را به سبب غریزه اش

اما هم نوع را دست درازی نمیکند

اما ما چه؟؟؟

 

 

17هر که درونش را میخواهد تهی کند از واقعیات

انگ یاغی میزنند/وارشاد را انگ دیگری

 

 

18به کدام یار میشود گفت انچه وجود دارد

نابودی دختری به فقر

نابودی یتیمی به بیکسی

هرزه شدن زنی به نداری

ویران شدن اشیانه ای به نداشتن  اشیانه

 

 

19ادمی است دیگر گاهی که امپرش بالا میرود

مینویسد

اما تا مینویسد بغضش میترکد

و جا میماند در حسرت نگاه همان دخترک فقیر

خیابان شهرمان/

 

 

20تقدیم به روح زیبایت به اشک درونت به قلب مهربانت

به غرورت اشک ریختم

به دردت نوشتم

به خدایت گله کردم

به ارزویت اه کشیدم

به ندایت نوشتم

به کاسه ات خیره ماندم

به ادم های شهرت صدایت را رساندم

اما به تمامت باختم

و شرمسارم

از ...

❥.FAR.❤.HAN.❥ + دو شنبه 15 مرداد 1392 / 23:24 /


 1اگر دنیا فقط زمانش یک ثانیه بود

 همه اش را برای تو

میخواستم

 

2صدای تپش های قلبم به 10000در ثانیه

میزند وقتی نگاهم ذوب 

نگاهت میشود

 

3هیچ کس دلیل شب بیداریم نفهمید

جز نسیمی که از بامت

به بام قلبم سلیب

میکشد

 

 

 

3به هیچ کس التماس نکرد قلبم

اما  به تو

انقلاب التاسم

 

4زیباترین ستاره ی اسمان را نشان زدم

به عشق تو

  خدایا نمیشود روز هم ستاره باران میشد

تاب ندارم تا شب/

 

 

4کویر هم با تو زیباست

جنگل بی تو

کویر

 

 

 

5ساعت را کوک میکنم اخر دنیا

نمیدانی چه  لذتیست

لمس لحظه های با تو ارمیدن

 

6هم اسمانت زیباست هم زمینت

با او قبر هم جای تنگی نیست

اگر باشی در اغوشم/

 

 

 

7هر چهار فصل برایم زیباست

اما فصل تو هوایش

هوای دیگریست/

 

 

 

8نوشیدن اب خالی هم مرا مست میکند

به شرط انکه ساقیش

تو باشی

 

 

9ای کاش زندگی دنده عقب داشت

  زمان ساکن میماند

با تو بودن پایانش همه درد است

 

 

10ساعت را کوک میکنم اخر دنیا

تاب پایان ندارد قلبم

چه زود میگذرد ثانیه ها وقتی از تو میگویم

 

 

11میخواهم ذوب شوم تمامم

در یک کلمه از تو که

بگویی دوستم

داری

 

 

12بوی تو ترکیب دو جنس ناب است

فقط بوی تو را

میدهد /

 

 

 

13خدایا عمرم را در اغوشش و روی

قلبش به پایان برسان

 

 

 

14من مجنونم به حتی یک نگاهت

تنم میرقصد وقتی

نگاهت در نگاهم مات میشود/

 

 

15میدانی اخر دنیا میشود برایم وقتی

کلنجار میروم هر شب

با غم هایت

 

 

 

16دوست داشتم زمین بودم هر جا ردی از

پایت انجا باقیست

من این را میخواهم/

 

 

17شعر هایم برای تو نه قافیه دارد نه بند

نه لفظ دارد نه ناز

ساده میگویم دوستت دارم

 

 

 

18کاش خورشید ان قدر گرم نبود به ذوب بدن

اگر میشد ان را هم به پیشکش

می اوردم

 

 

 

19امشب دلم یک کنج میخواهد

وتو

فقط تو

 

 

 

20زندگی چهار پایه دارد و چهار ستون

چهار ستونش مال تو

خوش رقصی کن

من هستم

و تو

همین و بس/

❥.FAR.❤.HAN.❥ + چهار شنبه 11 مرداد 1392 / 2:43 /


1این بار که امدی در بزن تو حالا نمحرم قلبمی/

2قلبم را شکافت جراح جز اه ندید...اه کشید/

3لعنتی امضا تو از همه قرمز تر بود...گم شو.../

4دلم یک کنج میخواهد تن ها ...بی تو ...بی اب و دانه/

5دیدار ما به قیامت دنیایم شد جهنم...بکش خلاصم کن/

6پاک کردم خودت را کلت را از قلبم تو باش و دیگری.../

7برای مرگ هم این روزها باید التماس کنی .../

8در دنیای مجازی هم جایی سالم نبود همه زخمیند/

9چه عاشقانه سوختم چه بیرحمانه نیستی/

10دل به خرچنگ دادن جز چنگال حاصل نشود بر دل/

11محبت در گرانیست  کرکس را حریص بر لاشه ات روزی/

12دلی را شکستم تا دلی را شاد شکست دلم به ان فریاد/

13از دنیا سوختنش مال ما به نورش پز دادن مال دیگری/

14کاش فاصله ی بین ما کم نمیشد داغ شدم از لمس تنت/

15خانه ی دوست کجاست تنگ بغض دل هر جاییه توست/

 16شیمی علم حلال هاست و تو حلال من در قویترین اسید/

18خدایا میشنوی صدای ترکهای قلبم را همه تکرار نامردمیهاست/

19شاید باستان شناسی پرده بردارد از مومیایی قلبم و و بازاه.

20گفت برایم بنویس که دوستم داری چه طور وقتی زخمیم از دوست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

21سوت پایان را بزن من لمس دردهای بی علاجم...

22تمام سیال را پیمودم بوی نفرتت همه را الوده کرده نفس نکش

23عاشق که باشی میشوی تنها در سراب دیگری و ارام جان میدهی

24خسته ام  از ضمیر تو /تو دیگر حذف شده ای در ضمیر من/

25بابا طاهر عریان شد به اشعار تو تهی کردی مرا به غرورت/

26انگار اسمان همه همین رنگیست همه فریاد شکستن میزنند/

27خراب کردی ببین قلبم حتی حاضر به شنیدن اسمت هم نیست/

28 سوت پایان من /تو/سوت پایان ما شدن بود/

29نقطه پایان عشق ...سراب من و تو شد/

30مبارکت باشد قلبم قلبش در قلب دیگری ارام.و تو نارام/

 31نازترین لحظه هایم به پای مکارترین روباه جان داد/

❥.FAR.❤.HAN.❥ + سه شنبه 10 مرداد 1392 / 1:5 /


1سخت است اغوشت باز باشد .و او که بیصدا اشک میریزد در زندان اغوش دیگری/ 2من به اندازه ی تمام موهایت وفا بودم و تو به اندازه ی تمام موهایم بی وفا 3سخت است تو را هر روز دیدن در حالی که دستت در دست دیگری 4سالار همیشه حاضر جاده های تن هایی با تو میگوید یا بمان یا برو حدوسط جان کاه است 5میترسم از روزی که تو باشی من هم باشم تو در اغوش دیگری و من در حسرت اغوش تو 6خدایا همه فانی با جفت خود ما فانی با تنهایی خویش 7ادمیست دیگر گاهی میخواهد یکی زیر گوشش زمزمه کند دوستت دارم/اما زمزمه های رسیده به گوشم همه فریاد جداییست/ 8سعدی گفت اگر عاشقی کنی و جوانی جاودان مانی هم عاشقی کردیم وهم جوانی اما شدیم فانی.../ 9اگر عشق به تبر باشد و ساز ان ما میزنیم کلنگ به اهن تا اخر دنیا... 10اگر وصل یار به صبوری حاصل میشد ما کرده ایم صبوری چه سود که یارمان به دست دیگری اوفتاد/ 11سخت است جان دهی برای قلبی که همسایه نشین تنهاییت بود و حالا هم اتاق دیگری بیخ گوشت./ 12زمانی کودکی را به جهل زنده بر گور میکردند حالا قلب ها را به سبب دوست داشتن زندانی... 13لعنت بر سازی که رقصاند تنم را به ارزوی محال بوسه بر تنم که پاک ماند ار چه خون شد به اشوه ی تنت/ 14لعنت به عاشقی که تیر زد ورفت بوسه بر عاشقی که ماند به مرحم زخم تنم/ 15لعنت به تنی که رفت به هوای تنی بوسه بر تنهاییم که پاک ماند و نرفت به هوای هر تنی/ 16لعنت به لبی که گرفت بوسه از لبی به هوس بوسه بر لبی که گرفت بوسه از لبی به عشق/ 17لعنت به دستی که جدا کرد عشقی از دستم بوسه بر دستی که پیوند زند عشقی به دستی/ 18لعنت به چشمی که نگاهش درید تن گلی یوسه بر چشمی که نگاهش جان داد به گلی 19لعنت به هرزه بدنی که بود برای همه کس بوسه بر فقیری که ماند برای یک کس/ 20لعنت به غروری که شکست قلبی به فقر جاه ومقام بوسه بر غروری که نداد تن به هر پادشاهی بر مسند قدرت 21لعنت به رهگذری که داد پند به سببی... بوسه بر رهگذری که داد پند بی ریا... 22لعنت به دوستی که برد ابروی دوست بوسه بر دشمنی که نبرد ابروی کسی به گزاف 23لعنت به تنی که هر ثانیه برای تنی بوسه بر تنی که اب شد برای یک تنی چو شمع/ 24لعنت به سراب تو که غرق کرد قلب چو منی بوسه بر تن هاییم که کنم فکر به اعمالم هر شبی.
❥.FAR.❤.HAN.❥ + دو شنبه 9 مرداد 1392 / 22:4 /


1فرهاد هم با این شیرینش کشت ما را از بس تبر زد بر کوه صدای سازش کوه را هم کرد 2ارام تیغ بکش بر قلبم دو تاست برایش و برایم برایم را ملالی نیست اما برایش را مراقب باش همه ام برای اوست 3تک ستاره ام را به خسوفت گرفتی مرا هم به کسوفت ببر 4پنجره را که باز کردم برو قلبم باردار دردناکترین هاست تاب نمی اوری 5کلاغ قار قار کرد و بر بام موال نشست قلبم فریاد زد و بر انتظار هم سفره شد 6لعنت بر عشقی که بوسید و رفت بوسه بر دشمنی که زخم زد و ماند 8سهراب از گل الود کردن رودش نالید و من از خون کردن قلب های تن ها در تن هایی 9مگر من جز عشق چیزی هک کرده بودم قاضی برید حکمم را صبوری را میهمان هر شبم... 9من تاوان عشق را با تو میگویم یک عمر جاماندن در اغوش دیگری 10ادم برفی را که داشت جان میداد به مهر جان دادم بیخبر از اینکه جان میگیرد از خودم به وقت هوای دیگری... 11هیچ کس حرف دلم نخواهد نفهمید جز جراحی که میشکافد بیرحمانه قلبم به بیهوشی. 12خدایا به کدامین ادمت بگویم حرف دل که رسوا نکند اندرون نهانم همه فاش میکنند. 13ادم ترسیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد من به ادم سیاه وسفید. به هزار رنگ درونش. 14ذهنم از سرکشی به اسمان گله دارد بیچاره انگار دستش میرسد؟؟؟؟ 15 من تمامم احساس بود برای نگاهش و او تمام نگاهش احساس بود به دیگری... 16 شبطان از ادم سجده نکرد و از خدا اما ماند به حرفی که برد او را به دوزخ ما هر روز سجده میکنیم ادمی را که ببینیم 17تو مگس هم نبودی چه رسد به اینکه نامت را مجنون نهم.بس است ویز ویزت اشناست. 18از ادم یاد گرفتم بزن و برو / اگر بمانی میزنند و میروند... 19 نامت را چه صدا زنم بهتر است هیچ هیچ هیچ...لیاقتت بیشتر نبود. 20ذهن سرکشم نبود سرکش از بس دید انچه نباید ...شد انچه میبینی.
❥.FAR.❤.HAN.❥ + دو شنبه 8 مرداد 1392 / 3:24 /


1
❥.FAR.❤.HAN.❥ + جمعه 7 مرداد 1392 / 23:6 /


دنیا مالامال از رنج ها و غم هایی است که گریبان ما ادما رو میگیرد؟؟؟؟؟؟؟؟ تن ها خسته از خستگی روزمره و روحمان خسته تر از تن ها تشنه ی محبتمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر نگاهمان التماس میکند محبتی را از هم بالین شب های سرد خفقان گرفته ی زندگی مان؟؟؟؟؟؟؟ روز هامان بد تر از شب هامان باز تشنگی و اتش مهربانی ها مان را انقلاب می کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چشم هامان منتظر یک نگاه عاشقانه از بازتاب نگاه تن ها کسمان باز به خون نشست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دست هامان نه سوز سرمای زمستان است که یخ زده /اری این سردی از کم بود مهر است؟؟؟؟؟؟؟؟ قلب هامان در زندان کبر به وادیه تباهیه تن هایی مرد و دریغ از یک کلمه که نسارش کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لرزش تن هامان به دردی لا علاج بدل شده دردی که دارویش /درمانش فقط مهری است که ببارد؟؟؟؟؟؟؟؟ تا کجا میرود عاقبت مان در این زمانه هیچ کس نمی داند جز خودمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این جا اخر خط نیست برای بشر اینجا اخر امال ارزوهایمان نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی میتوان با قلبی مهربان مهر را در قلبی بیمار ریخت چرا دریغ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی دانم در کجای این سرزمین و به چه زبان و کلامی میخوانی اما با تو هستم وبا خودم؟؟؟؟؟ تن ادمی ویران این خاک است روزی /چیزی از ادم جز خاطراتش نمیماند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیایید لا اقل با قلب های همدیگر مدارا کنیم /ما همه از یک خاک /از یک بومیم؟؟؟؟؟؟؟؟ با هم خوب باشیم با هم مهربان باشیم/ لذتی که حاصل می شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بس گواراتر از هر لذتی. کامت را شیرین میکند/پس با هم خوب باشیم؟؟؟؟؟؟؟؟ لحظه ها مان را تلخ نکنیم به کام و زهر نکنیم در گلوی تنها دوستمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی کوله بار مهرت را پنهان کردی و بار کینه را در جاده های مکر هدیه دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ روزی بر شانه هایت خواهند گمارد انچه کاشتی بر دیگری و انتقامش سخت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میدانی عزیز شاید کلامم به قول برخی فانتزی ودور از ذهن باشد و تو گمانت این باشد؟؟؟؟ اما کلامم نه از روی خوشی است نه ان قدر فرصت دارم تا بخواهم نظرت را جلب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کلامم از درد می اید از قلبی که فرصتش اندک و نگاهش ارام ارام به خاموشی ؟؟؟؟؟؟؟؟ کلاممم از دیار صداقت می اید از کوله بار تجربه تقدیم وجود نازنینت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یک یادگاری از غریبه ای که دیار بی کسی ها برایت می نویسد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اری من دیار غم ها برایت مینویسم از اینکه تو خوب باشی و دریغ نکنی مهرت را؟؟؟؟؟// مگذار قلبی از دستت رنجیده شود /تو بزرگی اگر بمانی هر چند فقیر ؟؟؟؟؟؟؟؟ تو بزرگی اگر مهر ورزی هر چند نیایی در نظر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو بزرگی اگر شادی هایت را تقسیم کنی با هم کیشت هرچند تمسخرت کنند؟؟؟؟؟ تو بزرگی اگر ببخشی و در گذری از تنی و از ببخش تا بزرگ مانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو بزرگی اگر حتی به چشم نبیند انکه محبت کردی بر وجودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ روحت را /جسمت را /تنت را /وجودت را دوست دارم ای هم کیش هم راهم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با تو که می اییی / با تو که نمی ایی/با تو که قهری/ با تو که اشتی/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دو ستت دارم از هر جنس /از هر کیش /از هر دیار/از هر قبیله ای که هستی؟؟؟؟؟؟؟؟ خاک پایتتتتتتتتتتتتتتتتتت را سرمه برررررررررررررررررر چشمانم/////////////////// با تو دوستم تا اخر ین پلکی که بر چشم بر هم میخورد/////////////////
❥.FAR.❤.HAN.❥ + سه شنبه 6 مرداد 1392 / 6:47 /


سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد کجا دستات وگم کردم که پایان من اینجا شد کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم که هر شب هرم دستاتو به اغوشم بدهکارم تو با دلتنگی های من تو با این جاده هم دستی تظاهر کن ازم دوری تظاهر میکنم هستی سرررررررررررررررررررااااااااابببببببببببببببببببب تو اهنگ سکوت تو به دنبال یه تصویرم صدایی تو جهادم نیست فقط تصویری میبینم یه حسی از تو در وجودم هست که می دونم تو رو دارم واسه برگشتند هر شب در ها رو باز می زارم یه عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق یه عاشق چیزی جز عشق تو سرش نیست یه عاشق فکر سود وضررش نیستتتتتتتتت همه خوب وبد قصش و میخواااااااااااااااااااااااااد یه عاشق نگرون اخرش نیستتتتتتتتتتتتتت یه عاشق مثل من مبهوت یارههههههههههه دلش تو سینه دائم بی قرااااااااااااااااارهههههه یه عاشق مثل من خوشبخته باااااااااا عشق کنارت راضیه از هررررررررررر جی دارههههه از عشق تو بی تاااااااااااااااااااااااااااابمممممممم از عشق توووووووووووو مجنوووووووووووووونمممم نا شکریییییییییییییی نکن عششششششم نا شکرییییییییییییی نکن جوووووووووووووووونم چی کااااااااااااار کردههههههههه قلبم دست وپاشو نمیییییییییی دو نم بگمممممم حااااااال و هواشو یه عاشق مثل من میییییییییمیرررررره بی تو دیگه ازززززززز من مپرسسس چون وچرا شو از عشق تو بیتابم از عشق تو مجنونممممم ناشکری نکن عشقم /نا شکری نکنننن جووونم.
❥.FAR.❤.HAN.❥ + یک شنبه 4 مرداد 1392 / 2:20 /


نمی دانم در کدامین نقطه ی این شهر رها مانده ای که تاب از تنم بریده و نوای بی کسی ات را گرگ نمایی زوزه کشان به گوشم میرساند و نگاهی از من به اسمان فریاد میزند کمکش کن می دانی دلم امشب هوای پریدن از دیار تن را دارد اگر جایی برای ارمیدن داری فریاد کن اسمم را هر چه از باور بود سوخت چیزی از عشق نمانده در در پستوی خانه ام جز هو هو یگرگی که در تاریکی دندان تیز میکند به بریدن تنم. فریاد اخرین التماسم را یادت هست پر از مهر بود حالا اخرین فریادم را به وادیه زوزه ی یک گرگ نما با تمام نفرت از زمانه انقلاب میکند گلویم می بینی ادم های خوش قلب شهرمان چه بی رحمانه حمله میکنند بر پیکر هم نوعشان کفتار حالا نامی اشنا در شهرمان وگرگ نماها میهمان هر شب سفره هایمان زیبا گفت مترسک از حاصل عشقش به کلاغ اما همه خندیدند به کلام زیبایش دیدی تنها راست شهرمان مترسک زشت شد همه فریب خوردند به زوزه ی گرگ نماهای نیرنگ باز زمان نابودیه عاشقانه های تکراریست قلب ها نفرتانه ها را میل میکنند با اشتهای دو چندان زوزه ی گرگ نما انگار دل نشین تر از ساز تبر فرهاد ها نگفتم عشق را نباید بر کوله بار هر ادمی نهاد میبینی بر فنا رفت این کوله بار زیبا بندش در دهان گرگ نما چه کار؟؟؟؟؟ راست گفتی انکه بر در می کوبد شبا هنگام به کشتن چراغ امده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد و شوق را در اندرون دل نهان می باید نگفتم عریان نکن تن را در خلوت خرچنگ های شب حالا تو ماندی ویک جای خم بر بدن و گرگی گه زوزه میکشد رسوایی ات را و تو جا ماندی در روح رنجورت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خاموش قلب را ربودن به زوزه گرگ نما حاصل نشود یک دنیا صبوری یک دنیا مرام یک عمر وفا یک دنیا باور میطلبد بیجهت فریاد نزن عشق را عاشقی که از تا تن به دست وپایت اوفتاد به اخراج تو روزی از خانه اش همت گمارد سیر که شود تو در لابلای دندان گرگ نما به مسلخی با تمام ارزوهای زیبایت. میدانی با صدای زوزه ی گرگنما که پای در خلوت تن هایی نهی از تن لاشه میماندو از روح هیچ اثری. دستتاگر از سردیه زمانه یخ بست عیبی نبود قطعش کن اما اگر در چنگال گرگنما نهادی او میدرد هم تن هم روح هم ارزو اگر از دوستبر تو پندی رسدبه وادیه فراموشی نباید اورا ملالی نیستاماتو رابهدلیل خود سریت روزی ملامت خواهد کرد و تو اسیر در چنگال گرگ نما تا مادام که ادمی گرفتار طمع تن به هوا رود زوزه ی گرگ نما سایه ادمی وفریبش انقلاب میکند تنهایی شب را ندای تن به وصل وجاودانگی روح به گل نشست و تن جان داد در هوای تن باز فریاد رسوایی هر دو در فریاد گرگ نما بر مسند قدرت راز خلقت را این بار جسم پیروز وروح تن داد به شکست جسم حق داشت شیطان ضعیف باید اسیر زوزه ی شیطان میشد.
❥.FAR.❤.HAN.❥ + شنبه 3 مرداد 1392 / 20:41 /


1با کسی که تعداد لقمه هایت را شمارش میکند

هم سفره نشو

روزی دوبرابرش را از تو طلب میکند/




2تا خوانده نشدی مرو

بی دعوت که پای نهی اضاف میشوی از دید

میزبان /




رازت را بر هیچ مگو او وجودی نیست که تکیه گاهی باشد

فاش میکند چون خود قادر به کمک

نیست رسوایی عاقبت کار/





تن هایی درد نیست اگر فکرت را در اغوش

گیری و روحت را ازاد از

تفکر بی جا/




هیچ کس هم دم تنهایی ها نیست

اگر بود خود از ان

شکوه نداشت

 خدا راصدا

باید





کنکور درد زمانه نیست

مشق شبانه است با او مسابقه بده

تو میتوانی/





به خودت به زیباییت به اراده ات

اعتماد کن تو اگر اعتماد نکنی به خود

دیگران هرگز/




خدا را دوست بدار هم در شادی هم در غم

صدایش کن

او میشنود

خوب صدا را/





بر وجودی که دم از کمال میزند تکیه مکن

کمال مطلق خداست

و ولا غیر/






بر تن مناز که عاقبت خوراک عقرب و ماری

بر روح بناز

که جاودان مانی/





نه ان قدر بخور که فربه شوی و کسل از هر جوششی

نه ان قدر کم که پوست بر استخوان





گرگ زاده گرگ میشود

خطرناک تر ازجدش

زمانه

فریب هایش

بزرگ تر از زمان جدش/





دوستت اگر بر هر چه گفتی خندید

شاد مشو

روزی بر مرگت هم خواهد خندید

باید بر خطایت سیلی زند

دوست خوب ان باشد/





نرود میخ اهنین بر سنگ اب بیجهت کوبیدن در هاونگ است

پس رها کن کسی که اتقادت را به

گوش نمی گیرد

رهایش باید/




زندگی بسیار شیرین است اگر  گاهی

به پایین هم

نگاه کنی





بر گذشته افسوس مخور  مانع از تکرار را باید

حسرت را نشاید





عاشقی که از احساس زود گذر شکل گرفت

تار خانه ی عنکبوت است

زود گسسته شود/





می دانی برای اثبات انچه داری در وجود

فریاد نزن

احساس نیاز که بکنی مورد حمله ای

و نابود




3چیز را قدر بدن در فراز ونشیب ها

1چشم بیدار

2ذهن هوشیار

3زبان گفتار





شخصیت و منش تو به زیاده گویی وزبان نیست

دو چندان گه می گوی

بشنو




ظرف درنت را بزرگ کن تا اماده باشی برای 

سختی ها

غم ها

شکست ها





محبت زیاد گرگ را حریص خواهد کرد

پس در هر کاری

تعاد ل پیشه کن/





به کسی که به تو اموخت احترام باید

رهایش مکن

از دانشش بهره گیر او دری نایاب است





به هیچ کس دل مبند

عاقبت مرگ است

فکری به عاقبت باید فرصت کوتاه وعمر سوار بر طوفان




دروغ مگو مگر زمانی که نزاعی در حال

اتفاق





شکر خدای عز وجل که طاعتش موجب قربت

است و به شکر اندرش

مزید نعمت




همه ان طور که تو فکر میکنی نیستند

ادما دارای تفاوت های فردیند

و به تعداد ادما

افکار متفاوت






مراقب اعمالت باش برای هر عملی عکس العملی

مخالف ودر جهت عکس ان

اگر عملت زشت باشد





هدف برنامه تلاش توکل

رمز قفل

روزگار





سطوح زندگی رو بشناس

سطح ادما رو پیدا کن

با هم کیش

خودت

پر واز کن





جسمت را عریان مکن ذهنت را عریان مکن

به پای هرزه علف های

باغ کال پرست/






گل باش نه قدر که بویت کنند و دور شوند

گوش باش نه انقدر کرت کنند

قلب باش نه انقدر

که ویرانت کند/






خدا اخمش اخم و لبخندش ارزوی هر ادمی است

از او جدا مشو

بهترین دوست

تن هایی ها

است/




از خدا میخواهم در این لحظه کیفر کند گناهم را همین حالا

کیفرش سخت درد ناک خواهد بود

اگر در ان دنیا/

❥.FAR.❤.HAN.❥ + دو شنبه 1 مرداد 1392 / 3:33 /
- Online Support by www.1abzar.com --->