هم سلولی...
گیتارم را خواهم شکست جایی که تو نیستی حنجره...خفه...دل بی تپش .... چشم خیاطی...دنیا که هیچ زندون تنم ... خودت را به دیوانگی بزن.....من تا ته خطش رفتم انجا که ادم ها جز جیغ و فریاد معنایی نمی شناسند من انجا شعر چشمانت را سرودم بازی ...برای من ..دیگر مزه ندارد
نظرات شما عزیزان:
ممنون زیبا بود داداش...
❥.FAR.❤.HAN.❥ + سه شنبه 31 مهر 1394
/ 11:41 /