هم سلولی...
از اسمان زادگاهم ازادانه باران می بارد اما من در این وادیه تن....هنوز به دیدن سراب ازادی محکومم ای کاش می گذاشتند به ازادی قطره های باران تشنه تر شوم دوباره به خواب خاک می رفتم چرخه ی ازادی مرا اسیر میکند و تنم را محکوم به تکرار زندگی/
نظرات شما عزیزان:
❥.FAR.❤.HAN.❥ + یک شنبه 9 تير 1394
/ 3:39 /